Sunday 22 January 2012

Me? Myself?

امروز فهميدم خيليها دوسم دارن واسه ي خودم،
هميشه فكر ميكردم صدام كلفته. ولي يكي دوسالي هست فهميدم اصلا كلفت نيستو مثل اينكه زنونه هم هست، نميدونم، حداقل ميدونم صدام عشوه هاي الكي نداره. امروز فهميدم مثل اينكه من نازم ميكنم، ولي هميشه فكر ميكردم رفتارم دخترونه نيست، بازم خوبيش اينه الكي ناز و عشوه ي مصنوعي نيست.
يا چند وقته فهميدم بوي خوبي ميدم، جوري
از ١٠ نفر ٩ نفر اينو بم ميگن.

خوبه اين حس ها،
من رفتارم ديوونيگيه، خب من اينم. ولي درون من يك دختر زندگي ميكنه، بدون اينكه بهش فشار بيارم خودشو نشون بده.

خيلييييييييييي وقته زنانگي نكردم...
به همون پريود شدن بسنده كردم.

اينم بگم تقريبا ادم با ادبي هستم، هاها.
شبم بخير xx

Saturday 21 January 2012

حس خوبيه يا بديه
اينكه ديگه از مامان بابات پول نگيري
خودم خواستم، خودم در ميارم ديگه. انگار ديگه از اون فاز بچگي در مياي. مثلا اين ماه خيلي خرج كردم ، نه حالا خيلي خيلي ها نسبت به حقوقم خيلي، بعد تا ته ماه كم پول دارم، حس خوبيه، حس استقلال،
امروز فسنجون خوردم ، نوم نوم .
تازشم نون خامه اييم خوردم، ياااااااام

Friday 20 January 2012

ميتونم اعتراف كنم دلم يكيو ميخواد، دلم دوس پسر ميخواد.
١ سال و ١ ماه شد.

Fuck those losers.

حالم از بلاگفا و پرژِن بلاگ بهم ميخوره،
چون ٨٠٪ بلاگاش چرتن، يه مشت داغونن، كه جو ميگيره و همش تابع مد وبلاگي هستن.
چه خوبه ديگه اونجاها نمينويسم.
دلم درد ميكنه درد پريودي ولي من ٣ هفته ديگه بايد بشم. هوووووووم.

Tuesday 17 January 2012

Lecture
چي ميشه به فارسي؟
حالا هرچي ميشه، اين زنك ساكت نميشه، يه ريز حرف ميزنه با اون لحجه ي اِمريكاييش، ايش!

Friday 13 January 2012

٠٢:٠٢ صبح

اكروز خوش
و خرم رفتم بانك ، گفتم كه چقدر تو حساب هست، اقاهه كه گفت ، ديدم واويلا چقدر خرج كردم.
در نتيجه از دست خودم عصبانيم...
همه ي ولخرجياي من سر بستنيو تمبرهنديو دونات و ايناست. كه ادم حرص؟ هرص؟ هرس؟ ميخوره!

چند روز پيش تا كف زمين خم شدم با پاهاي باز شلوارم پيييييييخ جر خورد.
منم كوتاشون كردم شد شلوارك .
من ديپلمِ فشن/خياطي دارم. هه هه

بيته باز دپ شده.
امين باز تكست داده .
دكتر تكست داده.
هووووم
هوووووووووم

اينه بكنار بابامو كجاي دلم بذارم؟

Wednesday 11 January 2012

زندگي ميره جلو با خوبي و بدياش
اتاقمو رنگ كردمو بايد پشت تختو شلف بخرم.
و يه تيكه ي ديگرو رنگ كنم،
زندگي خوبه ولي يه ذره خسته ام، حداقل اگه كمتر درس ميخونم ميشه گفت الاف نيستمو ميرم سر كار، پارسال اين موقع ته علاف بودم. هميشه نسبت به خرخونا درس نخون بودم و نرمال ولي در عين حال خيلي شيك در ميرفتم، يعني اينكه هميشه تهش به نمره ي خوب يا اون چيزي كه ميخواستم ميرسيدم، ميگن باهوشم، شايد اين تو فيزيك خوبه ولي يه هنر ربطي نداره ، دلم برا فيزيك خوندن تنگ شده!
يهً چند وقتيه ناخونام زود زود ميشكنه، رفتم انواع اقسام ويتامين خريدم.
اگه فردا تو اخبار ديدين لندن ايست بارنت يه يارو ديوانه شده آدم كشته بدونين نزديكه محله ي ما بوده، و اينكه اسيت بارنت و كلا بارنت كه ما
باشيم اصن جاي خلافي نيست، بلكه ام با كلاس ست گويا.
من زنده ام .

Tuesday 3 January 2012

شب بيداري

من بهخودم نظر دارم، والا! يه وري كه ميخوابم اين سينه ميوفته رو اون سينه بعد وسطشون خيلي باحاله! من به خودم نظر دارم.

دانشگاه شروع شد.
امروز مامان يهو پرسيد دلت واسه عليرضا(بابام) تنگ شده؟ ميخواستم يهو بزنم زير گريه ها، گفتم نميخوام جواب بدم.

از صبح فرهود هي تكست داده، ميگم من نميدونم چرا اين همه تكست ميدي ، ميگه برگرد، ميگم عمو يك سالو خورده اي شد من گذاشتم رفتم هنوز تو ميگي برگرد.
واسه كي اينارو مينويسم خدا ميدونه!
به توئيتر معتادم!!!

تمبرهندي خريدم زياد خوردم الان شكم درد دارم،
اها اها انقدر امروز باد و بارون اومدااااااا كه الانم داره مياد، منو رسما هل ميداد جلو،

خل ديگه بوس به خودم شب خودم بخير

Sunday 1 January 2012

2+0+1+2

سال نو مباركككككككك
با مامان نشستيم ودكا و ابجو خورديم
اون شراب خورد
پيتزا هم روش
اميدوارم سال خوبي باشه، حداقل از اغاز سال پيش كه صد برابر بهتر بود.

شام امشب با من بود، و مامان كلي خوشش اومد،
باذاينكه آشپزي بلد نيستم ولي دوس دارم چيز ميز جديد قاطي كنم.

دارم فيلم "رَتَتويي" ميبينم، كارتون كلي هنره، هنري كه بعضيا فكر ميكنن بچه بازيه! ولي بزرگا انيميشنُ ميسازن