Friday 20 July 2012

پدر مادر

داشتم وبلاگ ميخوندم، و يه وبلاگ دردناك خوندم درمورد مريضيً مادر و قطع اميد،

واي به اون روزي كه مامان بابام بيمار شن، كه ايشالا نشن، دارم زار زار گريه ميكنم،

نميخوام روزي بياد كه اونارو ناتوان ببينم، ميميرم. ميميرم...

No comments:

Post a Comment