Tuesday 14 February 2012

مرد كوچك من

يه حس عجيبه وقتي يه چيزي جلوي چشماتِ و تو بهش ايمان داري، وقتي ميبينيش يا خبري ميگيري دلت به جوري ميشه، دلت ميخوادش، يه حس جديد نيس، ولي بعد يه شب از خودت بدت مياد كه چرا اصن بهش فكر ميكني، همش به چيزاي ديگه فكر ميكني، واسه فاكتوراي خودت كه ادم ايده ال چيه، مه اون اصن نميخوره به فاكتورات، از خودت خجالت ميكشي، فكر ميكني شايد بخاطر اينكه بيرون كم ميري اينجوري شدي، واسه اين كه نميري ايده التو پيدا كني، از اون ور فكر ميكني يكي دو روز نيست ٣-٤ ساله.
نميدونم.
نميتونم فكر كنم با يكي باشم نه اين نه هيشكي، نميتونم با برديا فليرت نكنم، امكان نداره!
نميتونم نقش سوگوليِ مغرور نباشم، نميتونم به يكي فكر كنم، بايد واسه همه سينگل باشم، بايد فرشيد بياد دنبالم، عادل واسم عكس بگيره، بردي منو ببره بيرون، شهاب چرت بگه بخنديم، فرهود و دكتر تكست بدن منم برينم، نميشه فقط يكي.
بايد هررور تو دانشگاه رايان و كوشا رو بقل كنم،
احسان و اذيت كنم، ميدوني، نميشه، نميتونم با يكي باشم بعد تو فيس بوك بذنم، امير چي ميشه؟
هدي ميره به حامد ميگه!
من ديگه توانايي با يكي بودن رو ندارم، سينگلم و ازاد. ولي اين فكر، اين احساس دلهره. اينارو چي كار كنم، خودشو چي كار كنم،
نميدونم.
نميدونم.
دلم ميخواد مث هميشه دوست باشيم، دوست صميمي، بهش بگم عشقم، حتي لبشو بوس كنم، ولي اگه يه روز از يكي خوشم اومد برم دنبال خوش اومدنم، نميدونم چه جوري بگم، دلم ميخواد بريك كلابينگ جلو همه هوامو داشته باشه، ولي اگه. يكي اونجا بود بدونه ما باهم نيستيم و ما
ازاديم، ولي ون درك نميكنه،
نميخوام باز قهر كنم بذارم برم، مث هردفعه،
يكي
كمك كنه.

1 comment:

  1. دیر مری من الان تو دوران شکست عشقیم
    و تف به روت بیاد این نوشتتو خوندم
    استخون کونم تیر کشید
    چرا آخه چرا شما دخترا انقده زبون نفهمین
    ولی من همونجوری که از اسمم مطمئنم مطمئنم
    که درکت می کنم
    مشتیم درکت می کنما
    حاجی تو اون اسمایی که گفته بودی چرا اسم
    غربی نبود؟ البته این رایان شرقیه یا غربی؟
    حدسم اینه که شرقیه
    ببین با شرقی پریدن بزرگترین اشتباهیه که
    یه شرقی می تونه بکنه

    ReplyDelete